کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قاری
فرهنگ فارسی معین
[ ع . قاری ء ] (اِفا.) خواننده ، خوانندة قرآن .
-
رامشگر
فرهنگ فارسی معین
(مِ گَ) (ص .) خواننده و نوازنده .
-
رامشی
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (ص نسب .) نوازنده ، خواننده .
-
یلی زن
فرهنگ فارسی معین
(یَ. زَ) (ص فا.) خواننده .
-
سرخوان
فرهنگ فارسی معین
(سَ خا) (ص فا.) = سر خواننده : 1 - خواننده ای که به خواندن آغاز کند. 2 - کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند؛ سرذاکر. 3 - فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند.
-
آوازه خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا. ص مر.) کسی که آواز خواند، خوانندة حرفه ای .
-
خوانا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - خواننده . 2 - خط و نوشته ای که به راحتی خوانده شود.
-
خارج خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خارج شدن خواننده از آهنگ موسیقی .
-
مقری
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مقری ء ] (اِفا.) خواننده ، کسی که تعلیم قرائت قرآن بدهد.
-
قراء
فرهنگ فارسی معین
(قَ رّ) [ ع . ] (ص .) خوش خوان ، نیکو خوانندة قرآن .
-
لوری
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - کولی ، غربتی . 2 - نوازنده ، خواننده . 3 - خوره ، جذام .
-
مترنم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رَ نِّ) [ ع . ] (اِفا.) آواز خواننده ، زمزمه کننده .
-
خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - ریشة «خواندن ». 2 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «خواننده » آید: تعزیه - خوان ، روضه خوان و مانند آن .
-
داعی الله
فرهنگ فارسی معین
(یُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) 1 - خوانندة خدا. 2 - پیغامبر اسلام (ص ).
-
منشد
فرهنگ فارسی معین
(مُ ش ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - خواننده و آورندة شعر از دیگری . مق منشی . 2 - راه نماینده . 3 - هجو کننده .