کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواسته
فرهنگ فارسی معین
(خا تِ) [ په . ] 1 - (ص مف .) طلب شده . 2 - اراده شده . 3 - (اِ.) مال ، ثروت . 4 - امر مورد دعوی .
-
جستوجو در متن
-
اموال
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ مال ؛ خواسته ها، مال ها.
-
مسئول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . مسؤول ] (اِمف .) خواسته شده ، پرسیده شده .
-
مستعان
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِمف .) یاری خواسته شده ، کسی که از او استعانت کنند.
-
اعراض
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ عِرض . 1 - آبروها. 2 - خواسته ها.
-
قطعنامه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) مکتوبی که در آن خواسته های اجتماع کنندگان نوشته شده است .
-
مأموریت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . یَّ) [ ع . ] (اِ.) کاری که انجام آن از سوی مقامی واگذار و خواسته شده است .
-
مراد
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - منظور، مقصود. 2 - خواسته ، اراده شده .
-
مستجار
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اجاره شده . 2 - امان خواسته .
-
مشتهیات
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِمف .) جِ مشتهیة ؛ چیزهای خواسته شده و آرزو کرده شده .
-
آرتیست
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (ص .) 1 - هنرمند، هنرپیشه . 2 - کنایه از:آدمی که برای رسیدن به خواسته هایش نقش بازی کند.
-
چیز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - شی ء. 2 - خواسته ، دارایی . ؛~ خور کردن کسی مخفیانه دارو یا خوارکی راکه خاصیت جادویی داشته باشد به کسی خوراندن .
-
طلب
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد خواهان زنان . 2 - زن خواستة مرد، معشوق ؛ ج . اطلاب ، طلبه .
-
مطلوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) خواسته شده ، طلب شده . 2 - (ص .) دلپسند، خوش آیند. 3 - محبوب ، معشوق .