کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواستار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواستار
فرهنگ فارسی معین
(خا) (ص فا.) 1 - خواهنده ، طلب - کننده . 2 - طالب زناشویی .
-
جستوجو در متن
-
پناه جو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِفا.) آن که خواستار پناهندگی به یک کشور بیگانه است .
-
استقالت
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ لَ) [ ع . استقالة ] (مص م .) 1 - فسخ بیع را خواستار شدن ، پایان گرفتن معامله را خواستن . 2 - خواستار عفو و بخشایش شدن .
-
تنجز
فرهنگ فارسی معین
(تَ نَ جُّ) [ ع . ] (مص م .) روا کردن ، خواستار روا کردن حاجت شدن .
-
خواهان
فرهنگ فارسی معین
(خا) (ص فا.)1 - خواستار. 2 - مشتاق . 3 - مدعی .
-
مشتری
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) خریدار. مجازاً: خواستار، خواهان .
-
حریص
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) 1 - آزمند. 2 - سخت خواستار چیزی و شتابناک برای دست یافتن به او.
-
استفراد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) 1 - (مص ل .) تنها شدن به چیزی ، تنها رفتن پی کاری . 2 - تنها کردن کاری را. 3 - تنهائی خواستن ، خواستار تنهائی بودن . 4 - (مص م .) کسی را از میان گروه به تنهایی برگزیدن .
-
استفعال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - طلب فعل کردن . 2 - نام یکی از باب های ده گانة ثلاثی مزید در صرف زبان عربی که با افزودن «اِست .» در آغاز فعل مجرد ساخته می شود و معنی آن درخواست چیزی کردن و خواستار آن چیز گردیدن است . چنان که استخراج به معنی بیرون آوردن ا...
-
اهل
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خانواده . 2 - مردمی که در یک جا ساکن باشند. 3 - (ص .) شایسته ، سزاوار. 4 - نجیب ، اصیل . 5 - آن که در جایی زاده شده . 6 - خواستار، وابسته یا معتاد به چیزی . 7 - آن که دارندة خصوصیتی است . ج . اهالی .
-
دندان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) بخش سخت و محکم در دهان جانوران که عمل جویدن را انجام می دهد. ؛~ کسی گیر کردن کنایه از: عاشق یا خواهان شدن . ؛ ~ تیز کردن کنایه از: آماده یا خواستار به دست آوردن چیزی شدن . ؛ ~روی جگر گذاشتن کنایه از: شکیبایی کردن . ؛~ کندن ...
-
چپ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) 1 - (ص . ق .) کج ، ناراست . 2 - (ص .) واژگون . 3 - لوچ ، دو بین . 4 - کسی که با دست چپ کار می کند. 5 - (اِ.) طرف چپ . 6 - اصطلاحی سیاسی و آن عنوانی است برای تمام کسانی که در مرام های سیاسی خود خواستار دگرگونی ها و تحولات انقلابی و تند می باشند....