کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواجه ٔ هر دو سرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خواجه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) اخته کردن .
-
خواجه تاش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - تر. ] (ص مر.) غلامان و نوکران یک شخص .
-
جستوجو در متن
-
دو
فرهنگ فارسی معین
رنگ (دُ رَ) (ص مر.) 1 - هر چیزی که دارای دو رنگ باشد، ابلق . 2 - منافق ، مزور.
-
دودوزه بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
(دُ. زِ. کَ دَ) (ص مر.) کنایه از: با هر دو طرف معامله یا مبارزه همدست شدن و هر دو را فریب دادن .
-
فرابر
فرهنگ فارسی معین
(فَ بَ) (اِ.) در هر میوه دو قسمت موجود است : یکی هسته ، دیگری فرابر که از هر طرف هسته را فرا گرفته است .
-
تهاتر
فرهنگ فارسی معین
(تَ تُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دعوی بین دو کس که ادعای هر دو طرف باطل شود. 2 - معاملة جنس با جنس .
-
صرع
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بر زمین زدن ، افکندن . 2 - دو مصراع گردانیدن هر بیت شعر را. 3 - دو لنگه کردن .
-
لپ
فرهنگ فارسی معین
(لُ پّ) (اِ.) هر یک از دو سوی چهره ، دو سوی دهان . ؛ ~. ~ خوردن کنایه از: حریصانه و عجولانه خوردن .
-
مثنوی
فرهنگ فارسی معین
(مَ نَ) [ ع . ] (اِ.) مزدوج ، دو دو، شعر متحدالوزنی که هر یک از ابیات آن دارای قافیة مخصوص به خود باشد.
-
جناح
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بال . 2 - هر یک از دو طرف لشکر.
-
طباطبایی
فرهنگ فارسی معین
(طَ طَ) [ ع - فا. ] (ص .) ویژگی آن که پدر و مادرش هر دو سید باشند.
-
نباج
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) = نباغ . انباغ : هر یک از دو زن یک شوهر نسبت به دیگری .
-
مصرع
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) بیتی که هر دو مصراعش قافیه دار باشد.
-
پروتز
فرهنگ فارسی معین
(پُ رُ تِ) [ فر. ] (اِ.) ~هر نوع وسیلة مصنوعی جانشین برای جبران نقص عضو، حفظ زیبایی یا هر دو. مانند دندان ، چشم یا پای مصنوعی .