کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواباندامپرشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اندام
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) 1 - تن ، بدن . 2 - قد و قامت . 3 - هر یک از اعضای بدن ؛ عضو. ؛~ تناسلی قسمت های دستگاه تناسلی جانوران که در عمل جفت گیری و تولید مثل شرکت دارند. ؛~ حسی هر یک از اندام های تخصصی مانند: چشم ، گوش ، زبان و مانند آن .
-
خواب
فرهنگ فارسی معین
(خا) [ په . ] 1 - (اِ.) حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید. 2 - (ص .) غافل ، بی خبر. 3 - جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد. ؛ ~ خرگوشی کنایه از: غفلت و بی خبری . ؛ ~ هفت پادشاه...
-
آب اندام
فرهنگ فارسی معین
(بْ. اَ) (ص مر. اِمر.) خوش قد و قامت .
-
اندام دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ)(مص ل .) نظم دادن ، شکل دادن .
-
بی اندام
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص مر.) نامتناسب ، ناموزون .
-
پاشنه خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص مر.) کفشی که پاشنة آن بخوابد. مق پاشنه نخواب .
-
پیراهن خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (اِمر.) پیراهن گشاد و راحت برای هنگام خواب .
-
تخت خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ خا) (اِمر.) تخت چوبی یا فلزی که روی آن می خوابند. ؛~ تاشو تخت خوابی که بتوان سطح و پایة آن را روی یکدیگر جمع کرد و از آن به عنوان مبل استفاده کرد.
-
خواب بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ تَ) (مص م .) خواب کسی را آشفتن .
-
خواب گزار
فرهنگ فارسی معین
(خا. گُ) (ص فا.) معبر، تعبیرکننده خواب .
-
خواب نما
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ) (ص فا.) الهام شدن چیزی در خواب .
-
زمستان خواب
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص .) ویژگی جانورانی که در طول زمستان به خواب زمستانی می روند.
-
شب خواب
فرهنگ فارسی معین
(شَ خا) (ص فا.) 1 - آن که در شب جایی بخوابد. 2 - مجازاً: روسپی که شب نزد کسی خوابد (مق . تک خواب ). 3 - مردی که شبی با روسپی بیتوته کند.