کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنک
فرهنگ فارسی معین
(خُ نُ) (شب جم .)خوشا؛ آفرین .
-
خنک
فرهنگ فارسی معین
(خُ نَ)(ص .) 1 - سرد مطبوع . 2 - خوب ، خوش .
-
واژههای مشابه
-
آب خنک خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ خُ نَ. خُ دَ) (مص ل .) کنایه از: به زندان افتادن .
-
جستوجو در متن
-
برودت
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) [ ع . ] (مص ل .) سرد شدن ، خنک شدن .
-
تبرید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) خنک کردن ، سرد کردن .
-
نسیم
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) باد خُنَک و ملایم .
-
ایاز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) = ایاس : 1 - نسیم ، باد خنک . 2 - شبنم .
-
تهویه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تهویة ] (مص م .) هوا را عوض کردن ، خنک کردن هوا.
-
رادیاتور
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی است که برای خنک کردن موتورهای احتراقی مورد استفاده قرار می گیرد.
-
قریر
فرهنگ فارسی معین
(قَ رِ) [ ع . ] (ص .)1 - روشن . 2 - خنک ، سرد.
-
کولر
فرهنگ فارسی معین
(لِ) ( [ انگ . ] (اِ.) دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن هوای داخل یک فضا.
-
آب سردکن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. کُ) ( اِ.) دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن آب آشامیدنی . مق آب گرم کن .
-
خیش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - پارچه ای خشن از کتان . 2 - پرده ای از کتان که آن را در اتا ق می آویختند و برای خنک شدن ، آن را نمناک می کردند.