کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلیفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلیفه
فرهنگ فارسی معین
(خَ فِ) [ ع . خلیفة ] (اِ.) 1 - جانشین ، قائم مقام . 2 - پیشوای مسلمانان . ج . خلفاء، خلائف .
-
جستوجو در متن
-
تسنن
فرهنگ فارسی معین
(تَ سَ نُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پیرو سنت بودن . 2 - عقیدة کسانی که پس از پیامبر، ابوبکر را خلیفه می دانند.
-
خارجی
فرهنگ فارسی معین
(رِ) ~[ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - بیرونی . 2 - بیگانه . 3 - در قدیم به مخالفان خلیفه می گفتند. ج . خوارج .
-
دارالخلافه
فرهنگ فارسی معین
( ~. خِ فَ) [ ع . دارالخلافة ] (اِمر.) 1 - شهرِ محل اقامت خلیفة اسلام . 2 - پایتخت سلطان .
-
مخلف
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آن که چیزی را از خود بجا می گذارد. 2 - آنکه کسی را خلیفه و جانشین خود کند.
-
کیسه
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) 1 - پارچه ای که اطراف آن را دوخته باشند تا بتوان چیزی در آن ریخت . 2 - جیب . ؛ ~ دوختن برای چیزی طمع کردن در آن چیز. ؛ از ~ی خلیفه بخشیدن کنایه از: از جیب دیگری یا به حساب دیگری بخشیدن . ؛سر ~ را شل کردن کنایه از: پول خرج کردن .