کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفه
فرهنگ فارسی معین
(خَ فِ) [ په . ] (ص .) = خپه . خبه : 1 - گلو فشرده ، کسی که به خفگی دچار شده باشد. 2 - تاریک ، دلگیر. 3 - دارای رطوبت و گرما یا آلودگی زیاد. 4 - (عا.) ساکت باش .
-
جستوجو در متن
-
گلوگیر
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص .) خفه کننده .
-
اختناق
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خفه شدن . 2 - (مص م .) خفه کردن . 3 - (اِمص .) خفگی .
-
تاسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) خفه کردن ، بی تابی کردن .
-
خپیدن
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) (مص ل .) خفه شدن .
-
انخناق
فرهنگ فارسی معین
(اِ خِ) (مص ل .) خفه گردیدن .
-
مخنوق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) خفه کرده شده ، گلو افشرده .
-
خفت
فرهنگ فارسی معین
(خِ فَّ) [ ع . خفة ] (اِمص .) 1 - سبکی . 2 - خواری ، ذلت .
-
کیارا
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) 1 - اندوه ، ملالت . 2 - خفه کردن ، خفگی .
-
مختنق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ نِ) [ ع . ] (اِفا.) خفه شونده ، گلوی فشرده شده .
-
بوتان
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گازی بی رنگ و خفه کننده که جهت سوخت و ساخت لاستیک مصنوعی به کار می رود.
-
تخنیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خفه کردن . 2 - در علم عروض ، حذف کردن «م » از اول «مفاعیلن ».
-
خباک
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) 1 - چهاردیواری سرگشاده که گاو و گوسفند و دیگر چارپایان را در آن نگاه داری کنند. 2 - کنایه از: جای خفه و تنگ .
-
غرق
فرهنگ فارسی معین
(غَ رْ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - در آب فرو رفتن ،خفه شدن . 2 - کنایه از: محو چیزی شدن ، بی نهایت جذب چیزی شدن .