کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ترقیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) نوشتن ، خط نوشتن .
-
خیط
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = خیت : خط دایره مانند که روی زمین کشند.
-
نمش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) خط های کف دست و پیشانی .
-
ازرق
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - کبود، نیلگون . 2 - کبود چشم . 3 - نابینا. 4 - خط چهارم از هفت خط جام جم .
-
هیروگلیف
فرهنگ فارسی معین
(رُ لِ) [ فر. ] (اِ.) خط تصویری که در آن به جای نوشتن اسم اشیاء تصویر آن ها را می کشیده اند، این خط در بین پیشوایان و کاهنان مصری برای نوشتن مطالب مذهبی به کار می رفته است .
-
شجری
فرهنگ فارسی معین
(شَ جَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به شجر؛ درختی ، به شکل درخت . 2 - (اِ.) نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط «سروی » هم نامند زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه...
-
آخر
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (ص .) پسین ، پایان ، انجام . ؛~ ِ خط بودن کنایه از: پایان عمر را طی کردن .
-
اختطاط
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) خط بر چهره دمیدن ، ریش درآوردن .
-
تسطیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خط کشی کردن . 2 - سطربندی کردن .
-
چندبر
فرهنگ فارسی معین
(چَ بَ) (اِمر.) سطحی که چند خط مستقیم بر آن محیط باشد، کثیرالاضلاع ، چند ضلعی .
-
خوانا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - خواننده . 2 - خط و نوشته ای که به راحتی خوانده شود.
-
رسم
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) کشیدن شکل یا خطی روی کاغذ، نوشتن ، خط کشیدن .
-
سول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = سور: اسب و استر و خری که خط سیاهی از کاکل تا دمش کشیده باشد.
-
ضربدر
فرهنگ فارسی معین
(ضَ دَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) نشانه ای به شکل دو خط مایل متقاطع (*) .
-
منحنی
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ) [ ع . ] (اِفا.) کج ، خمیده . ؛خط ~ خطی است که نه راست باشد نه شکسته .