کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اخطاء
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص ل .) خطا کردن ، اشتباه کردن . 2 - (مص م .) منسوب به خطا کردن ، خطا گرفتن بر کسی .
-
هفوت
فرهنگ فارسی معین
(هَ وَ) [ ع . ] (اِ.) لغزش ، خطا.
-
ذنب
فرهنگ فارسی معین
(ذَ) [ ع . ] (اِ.) گناه ، خطا.
-
سهواً
فرهنگ فارسی معین
(سَ وَ نْ) [ ع . ] (ق .) از روی خطا.
-
عثرت
فرهنگ فارسی معین
(عَ رَ) [ ع . عثرة ] (اِمص .) لغزش ، خطا.
-
لحان
فرهنگ فارسی معین
(لَ حَ) [ ع . ] (ص .) آن که در قرائت و اعراب خطا کند.
-
زلت
فرهنگ فارسی معین
(زَ لَّ) [ ع . زلة ] 1 - (مص ل .) لغزیدن ، خطا کردن . 2 - (اِمص .) لغزش . 3 - (اِ.) خطا. 4 - مهمانی .
-
اثم
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - گناه ، خطا. 2 - کاری که کردن آن روا نباشد.
-
بزه
فرهنگ فارسی معین
(بِ زِ) [ په . ] ( اِ.) 1 - گناه و خطا. 2 - جرم .
-
تخطئه
فرهنگ فارسی معین
(تَ طِ ئِ ) [ ع . ] (مص م .) خطاکار خواندن . کسی را به خطا نسبت دادن .
-
خطیئه
فرهنگ فارسی معین
(خَ ئِ) [ ع . خطیئة ] (اِ.) گناه ، خطا. ج . خطایا.
-
غلط افتادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) اشتباه پیدا شدن ، خطا رخ دادن .
-
قادر انداز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ)(ص فا.)تیرانداز و کمانداری ک ه تیر او خطا نکند.
-
کج بین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - آن که خطا بیند. 2 - احول ، لوچ ، دوبین .
-
مصحف
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ حَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کلمه ای که خطا نوشته شده . 2 - کلمه ای که خطا خوانده شده . 3 - کلمه ای که به واسطة کاستن یا افزودن نقطه های حروف تغییر یافته مانند: باد، یاد، روز، زور.