کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خصم
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) دشمن ، ج . خصام ، خصوم .
-
جستوجو در متن
-
متخاصم
فرهنگ فارسی معین
( مُ تَ صِ) [ ع . ] (اِفا.) دشمن ، خصم .
-
اتمام حجت
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ حُ جَُ) [ ع . ] (مص ل .) تمام کردن حجت بر خصم ، اولتیماتوم .
-
خصوم
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (اِ.) جِ خصم ؛ دشمنان ، پیکارجویان ، منازعان .
-
عدو
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ. ص .) دشمن ، خصم . ج . اعداء.
-
لدادت
فرهنگ فارسی معین
(لِ دَ) [ ع .لدادة ] (مص م .) در لجاج بر خصم غلبه کردن .
-
خصام
فرهنگ فارسی معین
(خِ) [ ع . ] (اِ.) جِ خصم . 1 - دشمنان . 2 - جنگجویان ، ستیزه کاران .
-
مخالف
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) خلاف کننده ، ناموافق ، ضد. 2 - (ص .) دشمن ، خصم .3 - بر - عکس ، واژگون .