کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشک میوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب خشک
فرهنگ فارسی معین
(بِ خُ) (اِمر.) شیشه ، آبگینه ، بلور.
-
خشک آخر
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (اِمر.) کنایه از: کسی که چیزی نداشته باشد.
-
خشک افزار
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (اِمر.) دانه های خشک خوردنی مانند عدس ، نخود.
-
خشک بازه
فرهنگ فارسی معین
(خُ. زِ) (اِمر.) شاخه های خشک که از درخت ببرند.
-
خشک جان
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) 1 - بی هنر، بی فضل . 2 - بی خبر از عشق .
-
خشک ریش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - زخم و جراحت . 2 - حیله و نفاق .
-
خشک سر
فرهنگ فارسی معین
(خُ سَ)(ص مر.)1 - تندخو، سودایی . 2 - بیهوده گو. 3 - بی عقل ، خشک مغز. 4 - سبک وزن .
-
خشک مغز
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) 1 - تندخو. 2 - احمق ، خل .
-
سایه خشک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) تنبل .
-
ناخن خشک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) (عا.)خسیس .
-
کله خشک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) (عا.) 1 - دیوانه مزاج . 2 - کله شق ، یک دنده .
-
جستوجو در متن
-
خشکبار
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) میوه های خشک شده مانند توت ، آلو، زردآلو و هلو.
-
فندقه
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فُ دُ قِ یا قَ) (اِ.) گونه ای میوة خشک ناشکوفا که میوه اش فقط حاوی یک دانه است و این دانه آزاد است و به انساج میوه اتصالی ندارد. بهترین نمونة این میوه ها فندق است .
-
لب چره
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چَ رِ) (اِمر.) نخود و کشمش و انواع میوه های خشک که در مجالس بزم و وقت صحبت با یاران صرف کنند، شب چره ، تنقلات .