کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشمگین شدن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
از جا شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) متغیر گشتن ، خشمگین شدن .
-
سرخ شدن
فرهنگ فارسی معین
(سُ . شُ دَ) (مص ل .) 1 - کنایه از: خشمگین شدن . 2 - شرمسار شدن .
-
از جا در رفتن
فرهنگ فارسی معین
( اَ. دَ. رَ تَ)(مص ل .) خشمگین شدن ، عصبانی شدن .
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.)آتشدان ، تنور، اجاق سرپوشیده . ؛از ~ دررفتن کنایه از: سخت خشمگین شدن .
-
عارض افروختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: خشمگین شدن .
-
آمپر
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ فر. ] ( اِ.) واحدی برای اندازه - گیری شدت جریان برق . ؛ ~ کسی بالا رفتن کنایه از: خشمگین شدن وی .
-
دود
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) جسمی تیره و بخاری شکل و شبیه ابر که به سبب سوخت اشیاء پدید آید و به هوا رود. ؛ ~از بینی برآمدن کنایه از: غمگین شدن ، خشمگین شدن . ؛~ از کنده بلند شدن کنایه از: از ریشه مایه گرفتن ، از اصل بزرگتر سرچشمه گرفتن
-
جا
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - مکان ، موضع . 2 - رختخواب ، بستر. 3 - منزل ، مأوا. 4 - ظرف ، بشقاب . 5 - قدر، منزلت . ؛از ~ دررفتن کنایه از: عصبانی شدن ، خشمگین شدن . ؛~ تر است و بچه نیست کنایه از: فرد مورد نظر دررفته ، آن شی ء از میان رفته .
-
دمیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ)(مص ل .)1 - فوت کردن در چیزی . 2 - وزیدن . 3 - روییدن ، سر از خاک درآوردن . 4 - طلوع کردن . 5 - خروشیدن . 6 - خشمگین شدن .
-
کف
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ په . ] (اِ.) 1 - انبوهی از حباب - های ریز که به هنگام جوشیدن آب در آن به وجود می آید. 2 - حباب های ریز سفید رنگی که در اثر ترکیب مواد شوینده و آب پدید می آید. ؛ ~ به دهان آوردن کنایه از: سخت خشمگین شدن .