کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خس به دهن گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گاز گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص م .) به دندان گرفتن ، دندان گرفتن .
-
تفال
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) آب دهن که از اثر مزة چیزی به هم رسد، تف .
-
پوزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِ.) 1 - گرداگرد دهن جانوران . 2 - چانه . ؛ ~ کسی را به خاک مالیدن شخص پرمدعایی را به شدت تحقیر و سرشکسته کردن .
-
ابتها
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ابتهاء ] (مص ل .) انس گرفتن به ، الفت گرفتن با.
-
به دست گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. دَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) پیشه کردن ، در پیش گرفتن .
-
بر گردن گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( بَ . گَ دَ. گِ رِ تَ)(مص م .) به عهد گرفتن .
-
قبضه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) به دست گرفتن ، قدرت را گرفتن .
-
گردن گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ. گِ تَ) (مص م .) 1 - اقرار کردن . 2 - پذیرفتن ، به عهده گرفتن .
-
فیگور گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) [ فر - فا. ] (مص ل .) 1 - قیافه گرفتن ، تکبر کردن . 2 - حالت خاص به خود گرفتن برای نشان دادن عضلات بدن در ورزش بدن سازی .
-
آب گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) 1 - (مص م .) عصاره گرفتن ، استخراج شیرة میوه . 2 - (مص ل .) به آبرو و اعتبار رسیدن .
-
تقاص
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) قصاص گرفتن از هم . 2 - تاوان گرفتن . 3 - معامله به مثل کردن . ؛ ~پس دادن مجازات شدن ، تاوان دادن .
-
سمچ گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ) (مص ل .)= سمج گرفتن : مشغول شدن افراد سپاهی به کندن سوراخ هایی در زیر قلعة دشمن .
-
استخدام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) به خدمت گرفتن ، به کار گماشتن .
-
استعاره
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ رِ) [ ع . استعارة ] (مص م .) به عاریت گرفتن .
-
استملاک
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) تملک ، به ملک گرفتن ، تصرف کردن .