کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسته
فرهنگ فارسی معین
(خَ تِ) 1 - (ص مف .) مجروح ، آزرده . 2 - فرسوده رنجدیده . 3 - (اِ.) زمینی که از بسیاری آمد و شد خاک آن کوفته و نرم شده باشد.
-
خسته
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) هسته .
-
واژههای مشابه
-
دل خسته
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ تِ) (ص مر.) 1 - غمگین ، اندوهناک . 2 - دل آزرده . 3 - بیمار.
-
جستوجو در متن
-
افگار
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص .) آزرده ، خسته ، مجروح .
-
واماندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) خسته شدن ، عقب ماندن .
-
وامانده
فرهنگ فارسی معین
(د ) (ص مف .) خسته ، مانده .
-
املال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) خسته کردن ، ملول کردن .
-
جانفرسا (ی )
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص فا.) جان فرساینده ، خسته کننده .
-
سته
فرهنگ فارسی معین
(س تُ) (ص .) ستوه ، خسته ، درمانده .
-
تازه نفس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ فَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) کسی که تازه به کاری پرداخته و هنوز خسته نشده است .
-
تنگ آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) (مص ل .) 1 - خسته شدن ، درمانده شدن . 2 - دلگیر شدن . 3 - نزدیک شدن .
-
چانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) استخوان زنخ ، فک اسفل . ؛~ خود را خسته کردن حرف های بی نتیجه زدن .
-
خرده فرمایش
فرهنگ فارسی معین
( ~. فَ یِ) (اِمر.) (عا.) دستورهای مختلف . فرمایش های پیاپی و خسته کننده .