کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خریدن
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - با پرداخت پول چیزی از کسی گرفتن ، بیع . 2 - (کن .) نجات دادن .
-
واژههای مشابه
-
بز خریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ دَ) (مص ل .) کنایه از: ارزان خریدن .
-
عشوه خریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) فریب خوردن .
-
ناز خریدن
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) (مص ل .) ناز کشیدن ، ناز و کرشمة معشوق را تحمل کردن .
-
غرور خریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) متکبرانه رفتار کردن .
-
جستوجو در متن
-
اغلاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گران خریدن . 2 - گران کردن قیمت چیزی .
-
بار کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) ناز خریدن ، ناز کشیدن .
-
بیع
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فروختن . 2 - خریدن .
-
ابتیاع
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) خریدن . 2 - (اِمص .) خریداری ، خرید. 3 - فروش .
-
اشتراء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خریدن . 2 - فروختن . 3 - معامله .
-
شراء
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] 1 - (مص م .) خریدن . 2 - (اِ مص .) خرید. 3 - فروش .
-
مال خر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص فا.) 1 - کسی که اموال دزدی شده را می خرد. 2 - کسی که شغلش خریدن اسب و استر و مانند آن است .
-
دشت
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - دستلاف . 2 - پیش مزد. 3 - (عا.) فروش اول هر کاسب . ؛ ~ کردن نخستین بار پول گرفتن ، فروختن جنس اولین بار در هر روز. ؛ ~ کسی را کور کردن کنایه از: اولین بار فروش از او نسیه خریدن ، موجب کسادی کار او شدن .