کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خروش
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِ.) بانگ ، فریاد.
-
جستوجو در متن
-
خرش
فرهنگ فارسی معین
(خُ رُ) (اِ.) خروش .
-
توفان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - باد سخت . 2 - جوش و خروش .
-
ولوله
فرهنگ فارسی معین
(وَ وَ لِ) [ ع . ولولة ] 1 - (اِ.) جوش و خروش ، شور و غوغا. 2 - (مص ل .)بانگ و فریاد کردن .
-
غرنبه
فرهنگ فارسی معین
(غُ رُ بِ) 1 - (اِمص .) غرنبیدن . 2 - (اِ.) بانگ و فریاد، خروش .
-
غرنبیدن
فرهنگ فارسی معین
(غُ رُ دَ) (مص ل .) 1 - بانگ و خروش برآوردن . 2 - غوغا کردن .
-
غلیان
فرهنگ فارسی معین
(غَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به جوش آمدن . 2 - (اِمص .) جوشش . 3 - هیجان ، جوش و خروش . 4 - تبدیل مایع به بخار.
-
دم
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - نفس ، هوایی که با نفس کشیدن به داخل ریه فرستاده می شود. 2 - لحظه ، هنگام . 3 - کنار و لبة چیزی . 4 - دهان . 5 - کنایه از: نخوت و تکبر. 6 - بانگ ، خروش . 7 - بوی ، عطر.