کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خره
فرهنگ فارسی معین
(خَ رَ) (اِ.) گِل و لای چسبنده .
-
خره
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - توده ، تلمبار، روی هم چیده شده . 2 - ردیف ، قطار، پهلوی هم چیده شده .
-
خره
فرهنگ فارسی معین
(خُ رُ) (اِ.) = خروه : خروس .
-
خره
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِّ) [ په . ] (اِ.) 1 - فَرهُ، نوعی عنایت خداوندی که معتقد بودند شامل حال پادشاهان و مردان نیک و برگزیده می شود. 2 - نور، فروغ . 3 - بخش ، حصه ، نصیب .
-
خره
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِ) (اِ.) مدار یا گردش آب (در مورد آبیاری به کار می رود).
-
واژههای مشابه
-
دارالا´خره
فرهنگ فارسی معین
(رُ لْ خَ رَ) [ ع . دارالا´خرة ] (اِمر.) خانة آخرت ، جهان پس از مرگ .
-
جستوجو در متن
-
خوره
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِّ) [ په . ] (اِ.) نک خرّه .
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) بخش ، قسمتی از مملکت . خره و خوره هم گفته می شود.