کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرما
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ په . ] (اِ.) درختی است از تیرة گرمسیری دارای میوه ای گوشت دار با هستة سخت و پوست نازک ، بسیار شیرین و خوش طعم .
-
جستوجو در متن
-
خصب
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - شکوفة خرما. 2 - درخت خرما.
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) خرما.
-
دبس
فرهنگ فارسی معین
(دَ بْ یا بِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - شیرة خرما، دوشاب خرما. 2 - شیرة انگبین .
-
سازو
فرهنگ فارسی معین
(زُ)(اِ.)لیف خرما، ریسمانی که از الیاف خرما بافته شود، ریسمان علفی و محکم .
-
عرجون
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) چوب خوشة خرما، بیخ خوشة خرما که خمیده و کج است .
-
پنگ
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) خوشة خرما که خرماهای آن را گرفته باشند.
-
خوص
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) برگ درخت خرما.
-
نخل
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) درخت خرما.
-
پیشن
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) = پیشند: لیف خرما که از آن رسن تابند.
-
قراثا
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع - فا. ] (اِ.) بهترین قسم خرما است .
-
کاناز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = کناز: بن خوشة خرما، آن جا که به نخل چسبیده .
-
کبال
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) ریسمانی که از لیف خرما تابیده شده باشد.
-
کناز
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) بن و بیخ خوشة خرما. کاناز هم گویند.