کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرد کردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ. کَ دَ) (مص م .) 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن .
-
جستوجو در متن
-
داغان کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - متفرق کردن ، پریشان ساختن . 2 - خرد کردن . ؛درب و ~ خرد و پریشان کردن .
-
آس کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م ) خُرد کردن ، آسیا کردن ، ساییدن .
-
شکستن
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ تَ) [ په . ] 1 - (مص م .) خرد کردن . 2 - مغلوب ساختن . 3 - تا کردن . 4 - شکار کردن . 5 - (مص ل .) خرد شدن . 6 - مغلوب شدن . 7 - تعظیم کردن ، دو تا شدن . 8 - تکیده شدن .
-
سودن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - ساییدن ، لمس کردن . 2 - کوبیدن و خرد کردن . 3 - فرسودن . 4 - سوراخ کردن .
-
سنگچین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) محصور کردن محلی با سنگ های درشت و خرد.
-
تخبط
فرهنگ فارسی معین
(تَ خَ بُّ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تباه کردن . 2 - خرد را تباه کردن . 3 - (مص ل .) بر گزاف و بیراه رفتن .
-
آسیاکردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) خرد و آرد کردن غله و حبوبات و مانند آن به وسیلة آسیا.
-
رنده
فرهنگ فارسی معین
(رَ دِ) (اِ.) 1 - ابزاری که با آن چوب و تخته را تراشند. 2 - ابزاری برای خرد کردن سیب زمینی ، پیاز و...
-
سنگدان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) بخشی از لولة گوارش پرندگان و بسیاری از مهره داران که دارای الیاف ماهیچه ای قوی و سخت است جهت خرد کردن مواد غذایی .
-
چرخ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - هر وسیله مدور که حرکت دورانی داشته باشد و حول محور خود بچرخد مانند چرخ دوچرخه یا چرخ اتومبیل . 2 - هر دستگاهی که با گردش دور محوری کار کند مثل چرخ دولاب ، چرخ عصاری . ؛~ خیاطی دستگاه مخصوص دوخت پارچه و همانند آن . ؛~ گوشت دستگاه مخ...