کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خردل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خردل
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهی است از تیرة چلیپاییان با برگ هایی شبیه برگ ترب اما کوچکتر از آن و گل هایی به رنگ زرد. دانه های آن طعمی تند دارند که اشته اآور می باشد.
-
جستوجو در متن
-
اسپندان
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ) ( اِ.) خردل .
-
سپندان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) خردَل که طبیعت آن گرم است .
-
اسفندان
فرهنگ فارسی معین
(اِ فَ) (اِ.) 1 - خردل . 2 - افرا.
-
پاشویه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) شستن پای بیمار با آب گرم مخلوط به نمک یا خردل و مانند آن برای پایین آوردن تب بیمار.
-
صناب
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) نان خورشی که از خردل و زبیب ترتیب دهند. ؛ ~بری : گونه ای تره - تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند.
-
مایونز
فرهنگ فارسی معین
(یُ نِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی سس که از تخم مرغ ، روغن زیتون ، سرکه و خردل درست می شود و به طور سرد مورد استفاده قرار می گیرد.
-
پاشویه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمر.) = پاشوره : 1 - آب گرمی که نمک یا خردل را در آن حل کرده و به وسیلة آن پای بیمار را بشویند. 2 - آبراه کوچک در اطراف حوض .
-
محرق
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نیک سوزاننده به آتش . 2 - آن چه موجب تشنگی گردد. 3 - دوایی را گویند که پس از مالیدن بر روی پوست بدن ایجاد سوزش و تحریک شدید کند، مانند: فرفیون ، خردل و غیره .