کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خراب و نابود و ویران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خانه خراب
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (ص مر.) 1 - تهیدست ، بدبخت . 2 - نوعی نفرین دال بر آرزوی بدبختی کسی . مق . خانه آبادان .
-
خراب آباد
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) کنایه از: دنیا.
-
جستوجو در متن
-
مندک
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - برابر و هموار گردیده (مکان )، ویران شده ، منهدم گشته . 2 - در فارسی : نابود. 3 - مجاب ، مغلوب . ؛خسته و ~: (عا.) خسته و کوفته .
-
خرب
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خراب شدن ، ویران شدن . 2 - از تصرفات عروضی است مرکب از خرم و کف .
-
آوار
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص .) آزار، رنج ، ستم . 2 - خراب ، ویران . 3 - ( اِ.) هرج و مرج ، بی نظمی . 4 - غارت ، چپاول . 5 - دربه در، آواره .
-
گم و گور
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ مُ) (ص مر.) (عا.) نیست و نابود، ناپدید.
-
برگشته
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ تِ) (ص مف .) نابود شده ، زیر و زبر شده .
-
منتفی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) نیست و نابود گشته .
-
گرد برآوردن
فرهنگ فارسی معین
(گَ. بَ وَ دَ) (مص م .) نیست و نابود کردن .
-
معدوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ [ ع . ] (اِمف .) نیست شده ، نیست و نابود.
-
مهدوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) بنای شکسته و ویران .
-
شکر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) پسوندی که معنای شکار کننده و نابود کننده می دهد، مانند: دشمن شکر.
-
مهامه
فرهنگ فارسی معین
(مَ مِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مهمه ، مهمهه ؛ بیابان های خشک ، دشت های ویران و خالی .
-
دک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص م .) 1 - ویران ساختن ساختمان و دیوار، کوبیدن . 2 - هموار ساختن پستی و بلندی زمین . 3 - دفع کردن .