کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدمه
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ مِ) [ ع . خدمة ] (اِ. ص .) جِ خادم ؛ خدمتکار.
-
جستوجو در متن
-
مهماندار
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) (اِفا.) 1 - میزبان . 2 - خدمة هواپیما.
-
خدمت
فرهنگ فارسی معین
(خِ مَ) [ ع . خدمة ] (اِمص .) 1 - بندگی ، چاکری . 2 - (عا.) خدمت نظام وظیفه . ؛ ~ به کران بردن به پایان رساندن خدمت ، کامل کردن خدمت . ؛ ~ (کسی ) رسیدن کنایه از: الف - دیدار کردن با کسی . ب - کسی را به شدت تنبیه کردن .