کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غاشیه کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خدمت کردن ، فرمانبرداری کردن .
-
دست بوسی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) به خدمت رسیدن ، تعظیم کردن .
-
پذیرایی
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (حامص .) 1 - قبول ، قابلیت . 2 - خدمت کردن .
-
اقعاد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نشاندن ، نشانیدن . 2 - خدمت کردن کسی را.
-
ملازمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ زَ مَ) [ ع . ملازمة ] (مص م .) 1 - همراهی و خدمت کردن . 2 - ثابت قدمی .
-
مثول
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به حضور آمدن ، به خدمت ایستادن . 2 - تشبیه کردن . 3 - افتادن از موضع و جای خود. 4 - چسبیدن به زمین . 5 - بریدن گوش و بینی کشته برای عبرت دیگران .
-
آب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) مایعی است شفاف ، بی طعم و بی بو، مرکب از دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن ؛ o 2 H ، در باور قدما یکی از چهار عنصر «آب ، آتش ، باد، خاک » محسوب می شده . معانی کنایی آب : 1 - آبرو. 2 - جلا، درخشندگی . 3 - رونق . 4 - اشک . 5 - عرق . 6 - نازکی . ...