کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خدمت
فرهنگ فارسی معین
(خِ مَ) [ ع . خدمة ] (اِمص .) 1 - بندگی ، چاکری . 2 - (عا.) خدمت نظام وظیفه . ؛ ~ به کران بردن به پایان رساندن خدمت ، کامل کردن خدمت . ؛ ~ (کسی ) رسیدن کنایه از: الف - دیدار کردن با کسی . ب - کسی را به شدت تنبیه کردن .
-
جستوجو در متن
-
آستان بوسی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) به خدمت بزرگی رسیدن .
-
بسته میان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کنایه از: آمادة به خدمت .
-
دست بوسی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) به خدمت رسیدن ، تعظیم کردن .
-
پابوس
فرهنگ فارسی معین
= پای بوس : 1 - ( ص فا.) بوسندة پا. 2 - (حامص .) پای بوسی ، تشرف به خدمت . ؛به ~ کسی رفتن به خدمت او رسیدن .
-
کارآموزی
فرهنگ فارسی معین
1 - (حامص .) عمل کارآموز (فره ). 2 - (اِ.) دوره ای که اشخاص وارد خدمت می شوند و بدون گرفتن حقوق برای آشنا شدن به کار خدمت می کنند.
-
پذیرایی
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (حامص .) 1 - قبول ، قابلیت . 2 - خدمت کردن .
-
دادو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) غلام (عموماً) هر غلامی که از کودکی خدمت کسی کرده (خصوصاً).
-
ناوی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) سربازی که در نیروی دریایی خدمت می کند.
-
متخادم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دِ) [ ع . ] (اِفا.) کسی است که همیشه به خدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هواها و شوایب نفسانی باشد ولیکن هنوز به حقیقت زهد نرسیده باشد. گاه به سبب غلبة ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه به واسطة غلبة هوا خدمت او قبول نشود...
-
اجباری
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) خدمت نظام وظیفه ، سربازی .
-
استخدام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) به خدمت گرفتن ، به کار گماشتن .
-
اقعاد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نشاندن ، نشانیدن . 2 - خدمت کردن کسی را.
-
بازنشستگی
فرهنگ فارسی معین
(نِ شَ تِ)(حامص .) کناره گیری از خدمت در سن پیری ، تقاعد.