کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمات کم به زیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ورساد
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ روس . ] (اِ.) ابزاری برای حروف - چینی دستی که عرض آن بر حسب طول سطر کم و زیاد می شد.
-
ورمیشل
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی خمیراک رشته مانند با قطر کم و طول زیاد، رشته فرنگی . (فره ).
-
هشت
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] (اِ.) عدد اصلی بین هفت و نه (8). ؛ ~ کسی گرو نه بودن کنایه از: درآمد کم و هزینة زیاد داشتن .
-
ویرایش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمص .) زیاد یا کم کردن مطلب ، تصحیح و تنقیح متن هایی که جهت چاپ و نشر آماده می کنند.
-
رؤیت
فرهنگ فارسی معین
(رُ یَ) [ ع . رؤیة ] 1 - (مص م .) دیدن . 2 - (اِمص .) دیدار، دید. 3 - (اِ.) چهره . رئالیسم (رِ) [ فر. ] (اِمر.) واقع بینی ، حقیقت - جویی ، نمایاندن مناظر زندگی بی کم و زیاد و دخل و تصرف .
-
طم
فرهنگ فارسی معین
و رم (طِ مُّ رِ مُ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - آب و خاک . 2 - خشک و تر. 3 - کم و زیاد، قلیل و کثیر. 4 - مال بسیار.
-
بلند
فرهنگ فارسی معین
(بُ لَ) (ص .) 1 - دارای کشیدگی زیاد به سوی بالا. 2 - دارای فاصله زیاد از زمین . 3 - دراز، کشیده . 4 - دارای دامنة زیاد. 5 - دارای ارزش ، یا اهمیت یا اعتبار معنوی .
-
شوغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پینه و آبله ای که در کف دست به علت کار زیاد و در کف پا به علت زیاد راه رفتن به وجود می آید.
-
اندک اندک
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.) (ق مر.) 1 - کم کم . 2 - به تدریج ، رفته رفته .
-
بسی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ق .) بسیاری ، به اندازة زیاد.
-
ژیگولو
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (ص .) جوانی که به ظاهر خود زیاد می رسد و اهل خوشگذرانی می باشد.
-
معتنابه
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ بِ) [ ع . معتنی به ] (ص مر.) 1 - قابل اعتناء. 2 - بسیار زیاد.
-
کارامل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِ.) قند سوخته ؛ ماده ای که از حرارت دادن زیاد به قند معمولی به دست آید.
-
گاه گاه
فرهنگ فارسی معین
(ق .) به ندرت ، کم و بیش .
-
ابوالکلام
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) [ ع . ] 1 - (ص مر.) پرسخن . 2 - (اِمر.) کُنیة زاغ است به مناسبت زیاد آواز خواندنش .