کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدمات تک به زیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بلند
فرهنگ فارسی معین
(بُ لَ) (ص .) 1 - دارای کشیدگی زیاد به سوی بالا. 2 - دارای فاصله زیاد از زمین . 3 - دراز، کشیده . 4 - دارای دامنة زیاد. 5 - دارای ارزش ، یا اهمیت یا اعتبار معنوی .
-
شوغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پینه و آبله ای که در کف دست به علت کار زیاد و در کف پا به علت زیاد راه رفتن به وجود می آید.
-
بسی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ق .) بسیاری ، به اندازة زیاد.
-
ژیگولو
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (ص .) جوانی که به ظاهر خود زیاد می رسد و اهل خوشگذرانی می باشد.
-
معتنابه
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ بِ) [ ع . معتنی به ] (ص مر.) 1 - قابل اعتناء. 2 - بسیار زیاد.
-
کارامل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِ.) قند سوخته ؛ ماده ای که از حرارت دادن زیاد به قند معمولی به دست آید.
-
ابوالکلام
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) [ ع . ] 1 - (ص مر.) پرسخن . 2 - (اِمر.) کُنیة زاغ است به مناسبت زیاد آواز خواندنش .
-
پشه غال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (ص .) جایی که پشه زیاد دارد. 2 - (اِ.) درختی از نوع نارون که پشة بسیار به خود جذب می کند.
-
خودکشی
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) (حامص .) 1 - خود را به وسیله ای کشتن ، انتحار. 2 - (کن .) کار زیاد کردن ، کوشش بسیار کردن .
-
سراب
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) زمین صاف و هموار که در اثر گرمای زیاد، از فاصلة دور به نظر آب می نماید.
-
غوغا
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . غوغاء ] (اِ.) 1 - مردم بسیار و درهم آمیخته . 2 - در فارسی به معنی جار و جنجال زیاد و فغان .
-
کلی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لّ یّ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به کل ، هر چیز که عمومیت داشته باشد، عمومی . 2 - در فارسی : عمده ، زیاد.
-
شأو
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (مص م .) سبقت گرفتن . 2 - کندن . 3 - (اِ.) غایت هر چیز. 4 - تک ، ته . 5 - مهار شتر. 6 - به شکل شتر. 7 - خاک چاه . 8 - زنبیل .
-
مونولگ
فرهنگ فارسی معین
(مُ نُ لُ) [ فر. ] (اِ.) بخشی از نمایش که هنرپیشه به تنهایی در صحنه ظاهر می شود و با خود حرف می زند. تک گویی .
-
پروژکتور
فرهنگ فارسی معین
(پُ رُ ژِ تُ) [ فر . ] (اِ.) 1 - دستگاهی که برای ایجاد روشنایی زیاد به کار می رود، نورافکن (فره ). 2 - دستگاهی که به کمک آن تصویر را روی پرده نشان می دهند، فراتاب (فره ).