کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خدا را پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خانه خدا
فرهنگ فارسی معین
( ~ خُ) (اِمر.) صاحبخانه .
-
جستوجو در متن
-
علی اللهی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) فرقه ای که خدا را با نام علی خواند.
-
خداپرست
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ رَ) (ص فا.) آن که خدا را پرستش کند.
-
تسبیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) چیزی را در راه خدا به رایگان بخشیدن .
-
اتکال
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - توکل کردن . 2 - کار خود را به دیگری واگذاشتن و به او اعتماد کردن . 3 - تسلیم شدن . ؛ ~ به خدا توکل کردن به خدا.
-
توحید
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - یکتا کردن . 2 - خدا را یگانه دانستن .
-
الجاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - وادار ساختن کسی به کاری . 2 - پناه دادن . 3 - کار خود را به خدا سپردن .
-
پیامبر
فرهنگ فارسی معین
(پَ بَ) (ص فا.) 1 - پیک ، کسی که پیغام را می برد. 2 - نبی ، فرستادة خدا.
-
توکل
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ کُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - به دیگری اعتماد کردن . 2 - کار خود را به خدا واگذاشتن . 3 - واگذاشتن کار به وکیل .
-
تأله
فرهنگ فارسی معین
(تَ أَ لِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پرستیدن . 2 - خدا شدن ، الاهیت را به خود بستن . 3 - (اِمص .) خداپرستی . 4 - پارسایی .
-
اولیاءالله
فرهنگ فارسی معین
( ~. اُ لْ لا) [ ع . ] (ص مر.) 1 - دوستان خدا، مومنان . 2 - در تصوف ، آنان که از جانب خدا مؤید به حالات و مکاشفاتی شده اند که دیگر خلایق را بدان ها دسترسی نیست . مقام اولیاء بعد از انبیاء است .
-
عزی
فرهنگ فارسی معین
(عُ زّا) [ ع . ] (اِ.) یکی از دو بت معروف طایفة قریش (عرب ) در عهد جاهلیت و دیگری «لات » نام داشته و اعراب بت پرست آن ها را دختران خدا می دانستند.
-
وا
فرهنگ فارسی معین
(حراض .) 1 - به معنی «با» معیت را رساند: گویند ما وا شماییم [ و دین شما. ] ... 2 - به معنی «به »: بندة من (خدا) پشت وامن داد و کار وامن گذاشت .
-
تسبیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) خدا را به پاکی یاد کردن . 2 - سبحان الله گفتن . 3 - (اِ.) در فارسی دانه های به رشته کشیده شده ای که هنگام ذکر و دعا در دست گیرند.