کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ختمخالی خط و خالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اخلاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع - فا. ] 1 - (مص م .) خالی یافتن . 2 - خالی کردن ، در خلوت بردن کسی را. 3 - (مص ل .) خالی شدن ، در جای خلوت و بی مزاحم افتادن ، خلوت کردن با.
-
مهامه
فرهنگ فارسی معین
(مَ مِ) [ ع . ] (اِ.) جِ مهمه ، مهمهه ؛ بیابان های خشک ، دشت های ویران و خالی .
-
پز
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر . ] (اِ.) شکل ، وضع ، حالت . ؛~عالی جیب خالی خودآرایی و جلوه فروشی در عین بی پولی و بی هنری .
-
تفریغ
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خالی کردن ظرف از آنچه در آن است . 2 - پرداختن و فراغت از کاری .
-
حلقه
فرهنگ فارسی معین
(حَ قِ) [ ع . حلقة ] (اِ.) 1 - هرچیز مدور و دایره شکل که میانش خالی باشد. 2 - دایره . 3 - انجمن ، مجلس ، گروه . 4 - زره .
-
شش خنج
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خَ) (اِ.) گردکانی باشد که درون آن را خالی کنند و به جهت بازی قمار پر از سرب سازند.
-
متخلل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ خَ لِ) [ ع . ] (ص .) دارای سوراخ ها، فضاهای خالی و حفره ها؛ سوراخ سوراخ .
-
دق و لق
فرهنگ فارسی معین
(دَ قُّ لَ قُ) (ص مر.) 1 - خشک و خالی ، بی آب و علف . 2 - بی موی . دغ و لغ و دک و لک نیز گویند.
-
خط کش
فرهنگ فارسی معین
(خَ کَ یا کِ) (ص فا.) (اِمر.) ابزاری که برای ترسیم خط راست و نیز اندازه گیری طول به کار می رود. ؛ ~ تِ (تی ) خط کشی که بر سر آن یک خط کش کوچکتر با زاویة قائم ، متصل شده و در کشیدن رسم های دقیق به کار می رود. و به دلیل شباهت به حرف انگلیسی ( T ) به ...
-
اقواء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - در جای خشک و خالی فرود آمدن . 2 - به پایان رسیدن توشه . 3 - نیازمند شدن . 4 - تهی دست شدن . 5 - از عیوب قافیه وآن اختلاف حرکت حذو و توجیه است .
-
سیفون
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) لولة خمیده ای به شکل زانو که برای خالی کردن مایعات و جلوگیری از تصاعد گازهای داخلی منابع عفونی (توالت و غیره ) به کار برند، آبشویه (فره ).
-
نی
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (اِ.) 1 - گیاهی است آبی با شاخه های بلند و تو خالی که در زمین های باتلاقی و مرطوب می روید.
-
پهلوی نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) (اِمر.) کتاب یا نوشته به زبان و خط پهلوی .
-
نمش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) خط های کف دست و پیشانی .
-
نسخ
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) منسوخ ساختن و باطل کردن چیزی . 2 - (مص ل .) تغییر صورت دادن . 3 - یکی از شش خط اختراعی ابن مقله که قرآن را معمولاً با آن خط می نویسند.