کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبیث و بد ذات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذات الریه
فرهنگ فارسی معین
(تُ رّ یِ) [ ع . ذات الرئة ] (اِمر.) عفونت و التهاب در نسج ریه خصوصاً به وسیلة میکربی به نام پنوموکوک .
-
ماهیت
فرهنگ فارسی معین
(یَّ) [ ع . ] (اِ.) حقیقت و نهاد و ذات چیزی .
-
هویت
فرهنگ فارسی معین
(هُ و یَّ) [ ع . هویة ] (اِ.) شخصیت ، ذات ، حقیقت چیز.
-
سکسک
فرهنگ فارسی معین
(سُ سُ) (اِ. ص .) 1 - زمین بد و نا - هموار. 2 - اسبی که بد و ناهموار راه رود.
-
سینه پهلو
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ) (اِمر.) التهاب و عفونت نسج پوششی ریتین (جنب ها) ذات الجنب .
-
خود
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ په . ] (ضم .) 1 - ضمیر مشترک که در میان متکلم ، مخاطب و غایب مشترک است و همیشه مفرد آید. 2 - شخص ، ذات ، وجود.
-
خویشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) 1 - (اِ.) شخصیت ، ذات . 2 - (ضم .) ضمیر مشترک برای اول ، دوم و سوم شخص مفرد و جمع .
-
ذات البین
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) [ ع . ] (اِمر.) آنچه میان دو کسی باشد از خوبی و بدی ، شادی و اندوه .
-
جوهر
فرهنگ فارسی معین
(جُ هَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - اصل و عصارة هر چیز. 2 - هر چیزی که قایم به ذات خودش است . 3 - هر سنگ گرانبها.
-
یهوه
فرهنگ فارسی معین
(یَ هُ وَ) [ عبر. ] (اِ.) اسمی است که در تورات بر خدا اطلاق شده است و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس کند.
-
عین
فرهنگ فارسی معین
(عَ یا ع ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چشم . 2 - چشمه . 3 - زر. 4 - ذات و نفس هر چیز. ؛~ خیال کسی نبودن هیچ اهمیت ندادن .
-
غریزه
فرهنگ فارسی معین
(غَ زِ) [ ع . غریزة ] (اِ.) سرشت ، ذات . ؛~ی جنسی غریزة اطفاء شهوت که سبب تولید نسل و بقاع نوع است .
-
بدجنس
فرهنگ فارسی معین
( ~. جِ) [ فا - ع . ] (ص .) دارای اندیشه و رفتار بد، بدسرشت ، بدذات .
-
دقل
فرهنگ فارسی معین
(دَ قَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خرمای بد و پست . 2 - خرما.
-
گرزه
فرهنگ فارسی معین
(گَ زِ) (اِ.) مار بزرگ ، نوعی مار بد زهر و کشنده .