کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
چکچک
فرهنگ فارسی معین
(چَ چَ) (اِ.) سخن و خبری که در افواه افتد.
-
رساندن
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ دَ) (مص ل .) 1 - چیزی یا خبری را به کسی دادن . 2 - پروراندن .
-
آژانس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - نمایندگی . 2 - کارگزار. 3 - بنگاه (فره ) ؛ ~ خبری مؤسسه ای که خبر را جمع و منتشر می کند.
-
تاریکی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - تیرگی ، سیاهی . 2 - گرفتگی چهره در اثر خشم یا اندوه . 3 - جهل ، نادانی ، بی خبری . 4 - آشفتگی .
-
جار زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) خبری را با صدای بلند در کوچه و خیابان به اطلاع مردم رساندن .
-
حدیث
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] 1 - (ص .) تازه ، جدید. 2 - (اِ.) خبر. 3 - خبری که از رسول (ص ) و ائمه نقل کنند. ج . احادیث .
-
شایعه
فرهنگ فارسی معین
(یِ عَ یا عِ) [ ع . شایعة ] (اِ.) مؤنث شایع . خبری که شیوع یافته باشد. ج . شایعات .
-
ذوق زده
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) 1 - کسی که بر اثر شنیدن خبری خوش دچار هیجان و نشاط شده باشد. 2 - ویژگی چهره ای که در آن شادی نمایان است .
-
منادی
فرهنگ فارسی معین
(مُ دا) [ ع . ] 1 - (اِمف .) ندا داده شده ، خوانده شده . 2 - (اِ.) خبری که با جار زدن اعلام می کنند. 3 - اسمی که پس از حرف ندا بیاید.
-
کلام
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سخن ، حرف . 2 - جمله ای که مفید فایده یا خبری باشد به نحوی که چون گوینده خاموش شود، شنونده در انتظار نماند.
-
آگهی
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (حامص .) 1 - آگاهی ، اطلاع . 2 - علم ، معرفت . 3 - خبری که از جانب فردی یا مؤسسه ای در روزنامه ها و مجلات و رادیو و تلویزیون انتشار یابد و آن غالباً جنبة تبلیغاتی دارد.
-
غره
فرهنگ فارسی معین
(غَ رِّ) [ ع . غرة ] 1 - (مص م .) گول زدن . 2 - (مص ل .) فریفته شدن . 3 - (اِمص .) بی - خبری ، غفلت . 4 - (ص .) فریب خورده . 5 - گستاخ ، مغرور.
-
خواب
فرهنگ فارسی معین
(خا) [ په . ] 1 - (اِ.) حالتی توأم با آسایش و آرامش که بر اثر از کار بازماندن حواس ظاهر در انسان و حیوان پدید آید. 2 - (ص .) غافل ، بی خبر. 3 - جهتی که پرز، مو یا پشم در آن به آسانی روی هم افتد. ؛ ~ خرگوشی کنایه از: غفلت و بی خبری . ؛ ~ هفت پادشاه...
-
سرویس
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ فر. ] (اِ.) 1 - زمان کار. 2 - شستشو و تعمیر اتومبیل و ماشین های دیگر. 3 - اتومبیلی که در ساعات کا ر در خدمت یک فرد، یا مؤسسه یا سازمان باشد. 4 - مجموعة ظرف و امثال آن ، سری . 5 - مؤسسه بزرگی که به یکی از امور اجتماعی یا سیاسی و... اختصاص دار...