کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاکبرداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خاک
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - رویة زمین که باعث رویاندن نباتات می شود، تراب . 2 - مملکت ، کشور. 3 - گور، قبر، گورستان . 4 - چیز بی قدر ؛ ~ بر سر شدن کنایه از: سخت بی نوا شدن ، دچار رویدادی بسیار غم انگیز شدن . ؛ به ~افتادن کنایه از: زبون شدن . ؛ به ~ افکن...
-
بهره برداری
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (حامص .) 1 - استفاده از سود چیزی . 2 - عمل برداشتن حاصل زراعت . 3 - سهم گرفتن . 4 - به فروش رساندن محصول کارخانه یا معدن .
-
پرده برداری
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (حامص .) 1 - برداشتن پرده از روی چیزی و به تماشا گذاشتن آن به نشانة آغاز بهره برداری یا نمایش . 2 - آشکار ساختن یک راز.
-
وزنه برداری
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) [ ع . ] (حامص .) 1 - برداشتن وزنه . 2 - نوعی ورزش که در آن ورزشکاران با بلند کردن وزنه هایی در وزن های مختلف با هم رقابت می کنند.
-
فیلم برداری
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ فر - فا. ] (حامص .) 1 - عمل تهیة فیلم . 2 - ثبت پی در پی تصویر صحنه ها یا رویدادها توسط دوربین فیلم - برداری .
-
گرته برداری
فرهنگ فارسی معین
(گَ تِ. بَ) (حامص .) 1 - طراحی چیزی به کمک گرده (یا خاکه ) زغال و غیره . 2 - یکی از شیوه های ترجمه . 3 - عمل تقلید یا نسخه برداری از یک تصویر یا طرح .
-
خاک کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - به خاک سپردن ، دفن کردن . 2 - در کُشتی ، نشاندن حریف روی پا و در پشتش قرار گرفتن .
-
خاک انداز
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.) بیلچه ای دارای دستة کوتاه که از فلز یا پلاستیک سازند و با آن آشغال و غیره را به کمک جارو جمع کنند.
-
خاک دان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - محل ریختن خاک و خاکروبه ، مزبله . 2 - کنایه از: دنیا، جهان عالم .
-
کلاه برداری کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ. کَ دَ) (مص ل .) تقلب کردن ، با حقه و تقلب کسی را مغبون کردن .
-
خاک و خل
فرهنگ فارسی معین
(کُ خُ) (اِمر.) گرد و خاک انباشته بر کف زمین های خاکی .
-
گرد و خاک کردن
فرهنگ فارسی معین
(گَ دُ. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) جار و جنجال به راه انداختن ، قشقرق راه انداختن .
-
جستوجو در متن
-
رغام
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خاک . 2 - خاک نرم . 3 - ریگ آمیخته به خاک .
-
تعفیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به خاک مالیدن ، خاک آلود کردن .