کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاموش خاموش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آتش نشان
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (ص فا. اِمر.) 1 - مأموری که وظیفة او خاموش کردن حریق است . 2 - دستگاهی شامل مواد شیمیایی برای خاموش کردن حریق .
-
خمش
فرهنگ فارسی معین
(خَ مُ) (ص .) خاموش .
-
خموش
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (ص .) خاموش .
-
خامش
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (ص .) نک خاموش .
-
هش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (شب جم .) ساکت ! خاموش !
-
آتش نشاندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ دَ) (مص م .) 1 - خاموش کردن آتش . 2 - کنایه ا ز: فرو نشاندن خشم و غضب . 3 - خاموش کردن فتنه و آشوب .
-
صموت
فرهنگ فارسی معین
(صُ) [ ع . ] (مص ل .) خاموش بودن .
-
فرو کشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کُ تَ) (مص م .) خاموش کردن .
-
مسکوت
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) ساکت شده ، خاموش شده .
-
اسکات
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) خاموش کردن ، زبان بستن .
-
زبان بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ تَ) (مص ل .) خاموش شدن ، سکوت کردن .
-
ساکت
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . ] (اِفا.) خاموش ، آرام ، بی - صدا.
-
فحم
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (اِ.) اخگر خاموش ، انگشت .
-
لب سنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ. سَ) (ص مر.) ساکت ، خاموش .
-
مطفی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) خاموش کنندة آتش .