کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاستن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - برپا شدن ، بلند شدن . 2 - پدید آمدن . 3 - عاید شدن ، فایده داشتن .
-
جستوجو در متن
-
رستاخیز
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) رستخیز، قیامت ، به پا خاستن مردگان .
-
قیام
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (مص ل .) به پا خاستن ، ایستادن .
-
اقشعرار
فرهنگ فارسی معین
(اِ ش ِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - موی بر اندام به پا خاستن . 2 - فراهم آمدن پوست ها از ترس .
-
بکور
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پگاه خاستن . 2 - بامداد رفتن . 3 - بامداد کردن . 4 - (ا ِمص .) پگاه خیزی ، سحرخیزی .
-
قشعریره
فرهنگ فارسی معین
(قُ عَ رَ یا رِ) [ ع . قشعریرة ] 1 - (مص ل .) ناگاه مو بر بدن خاستن از احساس مکروهی یا از تصور آن . 2 - جمع شدن پوست بدن . 3 - (اِمص .) لرزش ، لرزه ، لرز.