کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خار در ره نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تشمیس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) در آفتاب نهادن .
-
زهدان نهادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ دَ) (مص ل .) کنایه از: عاجز شدن در جنگ .
-
رحال
فرهنگ فارسی معین
(رَ حّ) [ ع . ] (ص .) نیک دانا و ماهر در پالان نهادن ؛ ج . رحاله .
-
آیینه بندان
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ)(اِمر.)آراستن در و دیوار خانه با نهادن آیینه های بسیار بر آن . آیینه - بندی نیز گویند.
-
پردة طنبور
فرهنگ فارسی معین
( ~ طَ)(اِمر.) زه هایی بر دستة طنبور که با نهادن انگشت بر جای هر پرده ، تغییراتی در آهنگ می دهند.
-
رصف
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پیچیدن پی را بر پیکان تیر. 2 - پای بر پای پیچیدن . 3 - سنگ بر هم نهادن در بنا.
-
گل خواندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خا دَ) (مص ل .) در اصطلاح قماربازان همة نقد خود را یکباره بر داو نهادن ، در این موقع کلمة «گل » را بر زبان رانند.
-
اسپ
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) 1 - اسب ، فرس . 2 - یکی از مهره های شطرنج . ؛~ و فرزین نهادن مات کردن ، مغلوب کردن (در شطرنج ). 3 - جزو دوم بسیاری از نام های کهن ایرانی : گشتاسپ ، لهراسپ ، جاماسپ و غیره .
-
اخته کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ تر - فا. ] (مص م .) 1 - تخم کشیدن ، خصی کردن . 2 - مدتی در برف یا ی خ نهادن گوشت خام تا ترد و نازک شود.
-
نعل
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کفش . 2 - قطعه آهنی که زیر سُم چهارپایان می زنند برای محافظت از آن . ؛ ~ در آتش نهادن (کن .) بی قرار کردن ، مضطرب نمودن .
-
تشریق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - روشن کردن . 2 - به سوی مشرق توجه کردن . 3 - نهادن پاره های گوشت در آفتاب تا خشک شود. ایام ~ : سه روز پس از عید قربان که در آن ، در قدیم گوشت های قربانی را خشک می کردند.
-
رکعت
فرهنگ فارسی معین
(رَ عَ) [ ع . رکعة ] (اِ.) مجموع حالت نمازگزار از قیام (ایستادن )، رکوع (پشت خم کردن )، سجده (پیشانی بر زمین نهادن )، توأم با قرائت (در دو رکعت اول ) یا تسبیح (در رکعت سوم به بعد) و اذکار مربوط ، هر قیام از نماز که در آن رکوع باشد.
-
سیر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) گیاهی است از تیرة سوسنی ها، علفی و پیازدار که شامل برگ های باریک دراز است . قسمت مورد استفادة آن همان قسمت غده های زیرزمینی وی است . برای سیر در تداوی اثر ضدعفونی کننده و اشتهاآور و ضد کرم و کم کنندة فشار خون ذکر شده است . به علت وجو...
-
بسم الله
فرهنگ فارسی معین
(بِ مِ لْ لا) [ ع . ] (جملة اسمی . فعل امر.) 1 - به نام خداوند، به نام خدا (جمله ای که فارسی زبانان هنگام شروع کاری یا قدم نهادن در جایی گویند). 2 - (عا.) بفرما میل کن ، بخور. 3 - نوعی تعارف برای این که کسی پیشقدم شود: بفرمایید، پیش افتید. 4 - در مو...