کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارج از کشور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ترانزیت
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - عبور کالا از کشوری به کشور دیگر بدون پرداخت گمرگ . 2 - بخشی از جابه جایی مسافر و کالا بین مبدأ و مقصد که مستلزم عبور از کشور ثالث باشد، گذری . (فره ).
-
هفت اقلیم
فرهنگ فارسی معین
( ~. اِ) (اِمر.) هفت کشور، کنایه از: تمام کشورهای روی زمین .
-
کشخور
فرهنگ فارسی معین
(کِ وَ) (اِ.) کشور؛ یک بخش از هفت بخش زمین ، اقلیم .
-
استان
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ په . ] (اِ.)بخشی از کشور که شامل چندین شهرستان می شود.
-
دیپورت
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ انگ . ] (اِمص .) رفتار کردن ، سلوک کردن ، از کشور میزبان اخراج کردن .
-
سنا
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ فر. ] (اِ.) مجلسی که اعضای آن از بزرگان و اعیان کشور برگزیده شوند.
-
واردات
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ وارده ؛ کالاهایی که از خارج وارد کشور می شود.
-
بخشدار
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص فا. اِ.) کسی که از جانب وزارت کشور امور یک بخش را تحت نظر فرماندار ادراه کند.
-
تابعیت
فرهنگ فارسی معین
(بِ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) 1 - پیروی کردن ، اطاعت کردن . 2 - از افراد یک کشور و دولت بودن .
-
خان خانی
فرهنگ فارسی معین
[ تر - فا. ] (حامص .) حکومتی با دولت مرکزی ضعیف ، که هر بخش از کشور برای خود امیری داشته باشد.
-
رئیس جمهور
فرهنگ فارسی معین
(رَ جُ) (اِ.) شخصی که از سوی انتخاب کنندگان مسئولیت اجرایی کشور را بر عهده دارد.
-
فرماندار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - حاکم . 2 - مأموری که از طرف وزارت کشور ادارة امور شهر را به عهده دارد.
-
مالیات
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - پولی که دولت برای کارهای عمومی و ادارة کشور از مردم می گیرد، تاکس . 2 - باج ، خراج .
-
مسافرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ رَ) [ ع . مسافرة ] (مص ل .) از شهر یا کشوری به شهر یا کشور دیگر رفتن .
-
ثبت املاک
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ اَ)(اِمر.)ثبت کردن مشخصات ملک ها و آن بر دو قسم است : ؛~ عادی ، ثبت ملکی که به موجب درخواست مالک در نقطه ای از کشور که ثبت املاک اجباری است ، به عمل آید. ؛ ~ عمومی ثبت ملکی که به موجب اظهارنامة ادارة ثبت و دعوت از مالک در نقطه ای از کشور که ث...