کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیات
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . حیاة ] 1 - (مص ل .) زنده بودن . 2 - (اِمص .) زندگانی .
-
واژههای مشابه
-
آب حیات
فرهنگ فارسی معین
(بِ حَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - آب زندگانی ؛ گویند چشمه ای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت . 2 - نوعی از شراب آمیخته به ادویة تند، ماءالحیات . 3 - نوعی از مهر...
-
ذی حیات
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص مر.) دارای حیات ، زنده ، جاندار.
-
واژههای همآوا
-
حیاط
فرهنگ فارسی معین
(حَ) (اِ.) صحن خانه ، زمین برابر ساختمان که دور آن دیوار باشد.
-
هیئت
فرهنگ فارسی معین
(هَ ئَ) [ ع . هیئة ] (اِ.) 1 - شکل ، صورت ، حال ، کیفیت . 2 - علم نجوم .
-
جستوجو در متن
-
زیست
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) زندگی ، حیات .
-
محیا
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) زندگی ، حیات .
-
آب بقا
فرهنگ فارسی معین
(بِ بَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) آب حیات .
-
آب حیوان
فرهنگ فارسی معین
( ~ ِ حَ یا حِ)(اِمر.) نک آب حیات .
-
آب زندگانی
فرهنگ فارسی معین
(بِ زِ دِ) (اِمر.) نک آب حیات .
-
آب زندگی
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ زِ دِ) (اِمر.) نک آب حیات .
-
چشمة خضر
فرهنگ فارسی معین
( ~ خِ)(اِمر.) آب حیات ، آب زندگانی .