کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حکمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حکمت
فرهنگ فارسی معین
(حِ مَ) [ ع . حکمة ] (اِمص .) 1 - علم ، دانش . 2 - راستی ، درستی . 3 - کلام موافق حق .
-
جستوجو در متن
-
فرزانگی
فرهنگ فارسی معین
(فَ رْ نِ) [ په . ] (حامص .) دانایی ، حکمت .
-
فیلسوف
فرهنگ فارسی معین
(اِ. ص .) مأخوذ از یونانی به معنی دوستدار حکمت .
-
متافیزیک
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِ.)حکمت ماوراءالطبیعه ، مابعدالطبیعه .
-
حکم
فرهنگ فارسی معین
(حِ کَ) [ ع . ] (اِ.) جِ. حکمت ؛ اندرزها، پندها.
-
مشاء
فرهنگ فارسی معین
(مَ شّ) [ ع . ] 1 - (ص .) بسیار راه رونده . 2 - پیرو حکمت مشاء.
-
مشاء
فرهنگ فارسی معین
(مَ شّ) [ ع . ] 1 - (ص .) بسیار راه رونده . 2 - پیرو حکمت مشاء.
-
تأنق
فرهنگ فارسی معین
(تَ أَ نُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دقت زیاد در کاری . 2 - از روی حکمت کاری را انجام دادن .
-
فلسفه
فرهنگ فارسی معین
(فَ لْ سَ فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حکمت ، دانشی که موضوع آن هستی و وجود است . 2 - علت ، دلیل . ؛ ~ بافی کنایه از: اظهار نظر دور از منطق .
-
اخوان الصفاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ نُ صِّ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - برادران یکدل ، صوفیان . 2 - نام انجمنی از دانشمندان ایرانی که در میانة سدة چهارم هجری در بصره و بغداد تشکیل شد که هدف آنان هماهنگ کردن اسلام و حکمت و فلسفة یونان بود.
-
ریاضی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص نسب .)1 - منسوب به ریاضت . 2 - نزد قدما یکی از شعب حکمت نظری که اصول آن عبارت است از: الف - هندسه . ب - علم عدد. ج - نجوم . د - علم تألیف .
-
قصیده
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ یا دِ) [ ع . قصیدة ] (اِ.) نوعی شعر بلند که دو مصرع بیت اوّل با مصرع های دوم دیگر ابیات هم قافیه است و بیشتر برای بیان مدح و یا ذم و وعظ و حکمت به کار گرفته می شود. ج . قصاید.
-
اشراق
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تابان گشتن ، روشن شدن . 2 - (مص م .) روشن کردن . 3 - (اِمص .) تابش . 4 - نام فلسفه ای که براساس حکمت افلاطونی و نوافلاطونی و حکمت رایج در ایران بنا شده و راه رسیدن به حقایق را کشف و شهود می داند که مروج آن شیخ شهاب الدی...
-
گنوسی
فرهنگ فارسی معین
(گِ نُ) [ یو - فا. ] (اِ.) فلسفه و آیینی که پیروان آن مدعی بودند که معرفت عالی به طبیعت و صفات الهی دارند. این طریقه شامل فلسفة نوافلاطونی و معتقدات شرقی از جمله آیین یهود است . حکمت مذکور پیش از میلاد و بعد از آن رواج داشته و پس از ظهور مسیحیت بدان ...