کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَمْلٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حمل
فرهنگ فارسی معین
(حَ مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بره . 2 - صورت فلکی بره ؛ اولین برج از بروج دوازده گانه می باشد. خورشید در حرکت ظاهری خود در فروردین م اه در این برج دیده می شود.
-
حمل
فرهنگ فارسی معین
(حَ یا حِ) (اِ.) [ ع . ] 1 - (مص م .) بردن چیزی از جایی به جایی . 2 - (اِ.) بار. ج . احمال .
-
حمل کردن
فرهنگ فارسی معین
(حَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .)1 - بردن چیزی از جایی به جای دیگر. 2 - تصور کردن ، در وهم افتادن .
-
وضع حمل کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ حَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) زاییدن .
-
واژههای همآوا
-
حمل
فرهنگ فارسی معین
(حَ مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بره . 2 - صورت فلکی بره ؛ اولین برج از بروج دوازده گانه می باشد. خورشید در حرکت ظاهری خود در فروردین م اه در این برج دیده می شود.
-
حمل
فرهنگ فارسی معین
(حَ یا حِ) (اِ.) [ ع . ] 1 - (مص م .) بردن چیزی از جایی به جایی . 2 - (اِ.) بار. ج . احمال .
-
جستوجو در متن
-
کوله
فرهنگ فارسی معین
(لِ) باری که روی دوش حمل کنند.
-
احمال
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ حَمل ؛ بارهای شکم ، بارهای درخت . 2 - جِ حَمَل ؛ بره ها.
-
پشتواره
فرهنگ فارسی معین
(پُ رِ) (اِمر.) آن اندازه بار که با پشت توان حمل کرد.
-
پیل بار
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) پیلوار، آن مقدار که بر پشت پیل حمل شود.
-
طبقدار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر - فا. ] (ص فا.) حمالی که بار مردم را با طبق حمل کند.
-
نقلیه
فرهنگ فارسی معین
(نَ یُِ) (ص .) از عربی . آنچه مربوط به حَمل و نقل باشد.
-
هوابرد
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ) (اِمر.) تجهیزات و ساز و برگی است که از راه هوا حمل می شود.