کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حملۀ تقسیم و حل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حمله
فرهنگ فارسی معین
(حَ لِ یا لَ) [ ع . حملة ] 1 - (مص ل .) آهنگ جنگ کردن ، هجوم بردن ، 2 - (اِ.) هجوم ، یورش . 3 - غش (پزشکی ). 4 - دفعه .
-
حمله
فرهنگ فارسی معین
(حَ مَ لَ) [ ع . حملة ] (ص . اِ.) جِ حامل ؛ حمل کنندگان ، برندگان .
-
جستوجو در متن
-
کدخدامنشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ نِ) (حامص .) (عا.) حل اختلاف و درگیری با حکمیت بزرگترها.
-
طرسوسی
فرهنگ فارسی معین
(طَ) 1 - (ص نسب .) منسوب به شهر طرسوس (شهری قدیمی در آسیای صغیر). 2 - تقسیم شدنی . 3 - (حامص .) تقسیم شدن ، تکه تکه شدن (می گویند شهر طرسوس مرز اسلام و کفر بوده و مسلمانان غنایم را در آن تقسیم می کرده اند).
-
آبیار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) میرآب . تقسیم کنندة آب برای مزارع و باغ ها.
-
میراب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آبیار، نگهبان و ناظر تقسیم آب .
-
تبویب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) باب باب کردن کتاب و نوشته ، تقسیم کردن کتاب به فصول .
-
کرت بندی
فرهنگ فارسی معین
(کَ. بَ) (حامص .) تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمت های تقریباً مساوی .
-
بولوار
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) خیابان پهنی که وسط آن درخت و گل و گیاه باشد و به دو قسمت مساوی تقسیم شود، چارباغ (فره ).
-
آمونیاک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) گازی است بی رنگ ، با بوی تند و اشک آور که در آب حل می شود.
-
هل
فرهنگ فارسی معین
(هِ) (اِ.) میوه ای کوچک به اندازة بند انگشت با پوست تیره و دانه های خوش بو از درختی به همین نام .
-
گالاکتوز
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر . ] (اِ.) قندی است سفید از اجزای سازندة قند، شیر و بعضی قندهای گیاهی که در آب به خوبی حل می شوند.
-
باز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) اجسامی جامد و سفیدرنگ و بسیار نمگیر که در آب بسیار حل می شوند و در اثر گرما خیلی زود گداخته می گردند.
-
زاج
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) معرب زاگ ؛ جسمی است معدنی و بلوری شکل به رنگ های سفید، کبود، سبز، سیاه ، که مزة آن شیرین و قابض است و معمولاً در آب حل می شود.