کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حل حل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
هلهل
فرهنگ فارسی معین
(هَ هَ) (اِ.) نک . هلاهل .
-
جستوجو در متن
-
نامحلول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) حل نشدنی ، غیرقابل حل .
-
محلول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - حل شده . 2 - چیزی که در مایعی حل شده باشد.
-
آلترناتیو
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] ( اِ.) شق یا راه حل دوم به جای شق یا راه حل اولیه ، علی البدل ، گزینه .
-
الگوریتم
فرهنگ فارسی معین
(اَ گُ) [ فر. ] (اِ.) فرایندهای متناهی برای حل نوعی از مسائل ، خصوصاً روشی که در آن به طور متوالی یک فرایند پایه برای حل مسئله تکرار شود.
-
گداخته شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) ذوب شدن ، آب شدن ، حل شدن .
-
لاینحل
فرهنگ فارسی معین
(یَ حَ) [ ع . ] (ص .) حل ناشودنی .
-
کدخدامنشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ نِ) (حامص .) (عا.) حل اختلاف و درگیری با حکمیت بزرگترها.
-
گره گشا
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ) (ص فا.) دارای توانایی یا امکان حل مشکل .
-
قند داغ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) مقداری آب جوش که در آن قند حل کرده باشند.
-
منحل
فرهنگ فارسی معین
(مُ حَ لّ) [ ع . ] (ص .) 1 - حل شده . 2 - در فارسی برچیده شده ، نیست شده .
-
تحلیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - حل کردن ، تجزیه کردن . 2 - روا شمردن ، حلال کردن .
-
آمونیاک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) گازی است بی رنگ ، با بوی تند و اشک آور که در آب حل می شود.
-
حلال
فرهنگ فارسی معین
(حَ لّ) [ ع . ] (ص .) 1 - بسیار گشاینده . 2 - ماده ای که مادة دیگر را در خود حل کند.