کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفرۀ پایین ترقوه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حفره
فرهنگ فارسی معین
(حُ رِ) [ ع . حفرة ] (اِ.) 1 - گودال ، سوراخ . 2 - قبر. ج . حفر.
-
جستوجو در متن
-
جناغ
فرهنگ فارسی معین
(ج ) (اِ.) 1 - استخوانی به شکل عدد 7 که جلوی سینة مرغ قرار دارد، استخوانی در جلو سینة انسان که از پایین به دنده ها و در بالا به استخوان های ترقوه وصل می شود. 2 - سه پایه . 3 - شرط و گروی که دو کس با هم بندند، جناب .
-
زیرزمین
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِمر.) طبقه ای از خانه که پایین تر از سطح زمین قرار دارد.
-
تنگ
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) کوزه ای از جنس سفال یا بلور که قسمت پایین آن بزرگ و بالای آن تنگ و باریک باشد.
-
سرجوخه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خَ یا خِ ) (اِمر.) نظامی ای که یک جوخه را اداره کند، و آن پایین ترین درجة نظامی است .
-
قیف
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) وسیله ای فلزی یا پلاستیکی یا شیشه ای یا کائوچویی که دهانة آن مخروطی شکل است و از پایین به لوله ای استوانه ای متصل می شودومایعات را به وسیلة آن می توان به راحتی در ظروف دهان تنگ ریخت .
-
آسانسور
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ فر. ] ( اِ.) اتاقک متحرکی که به وسیلة آن از طبقه ای به طبقات بالا روند و یا از طبقة بالا به پایین فرود آیند؛ بالابر، آسان بر (فره ).
-
پاورقی
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ) [ فا - ع . ] (ص نسب .) 1 - آن چه در پایین صفحه نوشته شود. 2 - نوشته ، قصه ای که در چند شمارة پیاپی یک روزنامه یا مجله منتشر شود.
-
چک و چانه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - پرحرفی کردن . 2 - گفت و گوی زیاد برای پایین آوردن نرخ چیزی یا جوش دادن معامله ای .
-
دبیرستان
فرهنگ فارسی معین
(دَ رِ) (اِمر.) مدرسه ای که دانش - آموزان در آن تحصیل کنند که بالاتر از دبستان و پایین تر از دانشگاه می باشد ، مدرسة متوسطه .
-
نای
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - نِی ، ساز بادی . 2 - گلو، حلقوم . 3 - لوله ای غضروفی که از گلو به پایین جلوی مری قرار دارد و هوا را به شش ها می رساند.
-
کاپشن
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) نیم تنه ای که سر آستین و لبة پایین آن تنگ تر است و جلو آن با تکمه یا زیپ بسته می شود.
-
آبشار
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - رودی که در مسیر خود از بلندی به پایین فرو ریزد. 2 - سنگ مشبک که بر دهانة ناودان ها نصب کنند. 3 - یکی از حرکات حمله ای در والیبال و پینگ پنگ و تنیس ، پرش و زدن توپ از بالای تور به زمین حریف با زاویه ای تند. (فره ).
-
اندکس
فرهنگ فارسی معین
(اَ دِ) [ فر. ] ( اِ.) = ایندکس : 1 - سبابه ، انگشت شهادت ، انگشتی (چاپ ). 2 - فهرست الفبایی نام ها و موضوع ها و عنوان ها و غیره که معمولاً در آخر کتاب می آید. (فره ). 2 - عدد یا علامتی که در سمت چپ یا راست و در بالا یا پایین عضوی از یک مجموعه یا ج...