کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حفر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) کندن ، گود کردن .
-
جستوجو در متن
-
حوافر
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِ.) جِ حافر؛ حفر کنندگان .
-
مورچال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سوراخ و نقبی که از زیر زمین به طرف قله حفر کنند.
-
فراکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ)(مص م .)کندن ، حفر کردن .
-
قنا
فرهنگ فارسی معین
(قَ نّ) [ ع . قناء ] (ص .) آن که قنات حفر یا آن را لاروبی کند.
-
محفور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - حفر شده ، کنده شده . 2 - کسی که دندان های وی خالی یا فرسوده شده .
-
آرتزین
فرهنگ فارسی معین
(تِ یَ) [ فر. ] ( اِ.) چاه جهنده ، چاهی که بین دو دامنه در دره حفر کنند، و آبش به صورت جهنده از آن خارج می شود.
-
چاه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) گودالی به شکل استوانه که در زمین حفر کنند و از آن آب بالا کشند، یا فاضلاب را در آن ریزند.
-
حافر
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) حفر کننده . 2 - (اِ.) سُم . ج . حوافر. 3 - کفش چوبی .
-
حفره
فرهنگ فارسی معین
(حُ رِ) [ ع . حفرة ] (اِ.) 1 - گودال ، سوراخ . 2 - قبر. ج . حفر.
-
نبط
فرهنگ فارسی معین
(نَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نخستین آبی که از چاه - - به هنگام حفر آن - - ظاهر شود. 2 - غور آب . 3 - غور مرد، باطن وی .
-
کج بیل
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِمر.) بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود برآورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند.
-
کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - حفر کردن . 2 - جدا کردن . 3 - کشیدن و از بیخ برآوردن . 4 - جدا کردن چیزی که متصل به چیز دیگر است .
-
کنده
فرهنگ فارسی معین
(کَ دِ) (ص مف .) 1 - حفر شده . 2 - بیرون کشیده شده . 3 - خندق ، گودال ، حفره ، چاه . 4 - امرد، مفعول .