کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حشو
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آن چه که با آن درون چیزی را پر کنند. 2 - مردم فرومایه و پست . 3 - کلام زاید که در وسط جمله واقع شود و حذف آن به معنای جمله لطمه ای وارد نکند.
-
جستوجو در متن
-
انبارش
فرهنگ فارسی معین
(اَ رِ) (اِمص .) 1 - انبار کردن . 2 - چیزی که درون چیز دیگر را با آن پر کنند؛ حشو.
-
آکنه
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) (اِ.) آن چه از پشم و پنبه و لاس و پر و جز آن میان ابره و آستر قبا و لحاف و نهالین و مانند آن کنند؛ حشو، آکین .
-
پارازیت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - حشو، زاید. 2 - انگل ، طفیلی . 3 - اختلالی که در دریافت امواج رادیویی به وجود می آید. ؛ ~ ول کردن کنایه از: میان سخن دیگران حرف زدن .
-
مخنق
فرهنگ فارسی معین
(مُ خَ نِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - خفه کننده . 2 - در علم عروض «مفعولن » چون در حشو بیت افتد و از «مفاعیلن » منشعب باشد، آن را مخنق خوانند.