کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حشرهدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حشره
فرهنگ فارسی معین
(حَ شَ رَ یا رِ) [ ع . حشرة ] (اِ.) یک فرد از ردة حشرات .
-
دان
فرهنگ فارسی معین
1 - ریشة دانستن . 2 - (فع .) مفرد امر حاضر از «دانستن » 3 - (ص فا.) در ترکیبات به معنی «داننده » آید: حساب دان ، ریاضی دان . قدردان .
-
دان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - دانه . 2 - بذر گیاه . ؛ ~ پاشیدن کنایه از: تطمیع کردن و به جانب خود آوردن .
-
حشره کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) هر یک از مواد سمی به شکل گرده یا محلول یا گاز که برای از بین بردن حشرات به کار رود.
-
بچه دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) رحم ، زهدان .
-
برگه دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) جعبه یا قفسة کشوداری که برگه ها را در آن قرار می دهند.
-
جامه دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - صندوقی که در آن جامه ها را گذارند. 2 - اتاقی که در آن جامه ها را حفظ کنند.
-
چینه دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.) کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن می شود.
-
حقوق دان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) متخصص در رشته حقوق .
-
خاک دان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - محل ریختن خاک و خاکروبه ، مزبله . 2 - کنایه از: دنیا، جهان عالم .
-
ذباله دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمر.) جایی که در آن آشغال ریزند.
-
زباله دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِ.) 1 - مزبله ، جای انداختن زباله . 2 - جای بسیار کثیف .
-
یخ دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - ظرفی که یخ در آن نهند. 2 - ظرفی صندوق مانند که در سفر خوراکی ها را در آن نهند. 3 - هرچیز از مال و اسباب که ذخیره گذارند تا وقت حاجت به کار آید.
-
غله دان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) انبار غله .
-
فیزیک دان
فرهنگ فارسی معین
[ فر - فا. ] (ص فا. اِ.) کسی که از علم فیزیک آگاه باشد.