کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسب
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شمردن ، شماره کردن . 2 - (اِمص .) شرافت ، بزرگی .
-
حسب
فرهنگ فارسی معین
(حَ سَ) [ ع . ] (ق .) وفق ، طبق .
-
واژههای همآوا
-
حصب
فرهنگ فارسی معین
(حَ صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آتشگیره ، فروزینه ، بوته . 2 - سنگریزه .
-
جستوجو در متن
-
علی القاعده
فرهنگ فارسی معین
( ~. عِ دِ) [ ع . ] (ق مر.) بر - حسب ماعِده .
-
دما
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) اندازة گرمی یا سردی یک جسم بر حسب مقیاس های قراردادی .
-
ماهیچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ) (اِ.) بافت قابل انقباضی که بر حسب حرکت اندام های بدن جانوران می شود.
-
نجار
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اصل ، تبار، حسب . 2 - لون ، رنگ .
-
نقیر
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) اصل و حسب . 2 - شیار روی هستة خرما. 3 - (ص .) حقیر، اندک .
-
ورساد
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ روس . ] (اِ.) ابزاری برای حروف - چینی دستی که عرض آن بر حسب طول سطر کم و زیاد می شد.
-
طسق
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مقداری از خراج که به حسب سرجریب بر زمین زراعت و جز آن گیرند. 2 - سهمیة مالیاتی که به حبوبات (برحسب جریب ) تعلق می گرفت ، صورت مالیاتی .
-
منافر
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - داوری کننده با دیگری در حسب و نسب . 2 - افتخار کننده . 3 - در فارسی : رماننده ، نافر؛ مق . ملائم .
-
مشارفت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ فَ) [ ع . مشارفة ] (مص ل .) 1 - تفاخر کردن به حسب و بزرگی . 2 - مطلع شدن بر امری . 3 - سمت اشرافی و مفتش بر کسی داشتن .
-
انرژی
فرهنگ فارسی معین
(اِ نِ) [ فر. ] (اِ.) نیرو، قدرت ، توانایی انجام کار، کارمایه (فره ). ؛~ اتمی نوعی انرژی که در واکنش های هسته ای آزاد می شود، انرژی هسته ای . ؛~ خورشیدی انرژی تابشی پرتوهای خورشید. ؛~ پتانسیل انرژی که اجسام بر اثر قرار گرفتن در وضع خاصی دارا می ش...