کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حسادت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حسادت
فرهنگ فارسی معین
(حَ دَ) [ ع . حسادة ] (مص ل .) رشک بردن ، حسد بردن .
-
جستوجو در متن
-
تنگ چشمی
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ) (اِمص .) بُخل ، حسادت .
-
چشم وهمچشمی
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ هَ چَ) (حامص .) رقابت ، حسادت .
-
محسود
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) مورد حسادت واقع شده .
-
هم چشمی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. چ . کَ دَ) (مص ل .) حسادت ورزیدن .
-
ارشک
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) [ په . ] (اِ.) 1 - رشک ، غیرت . 2 - حسد، حسادت .
-
کون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) سرین ، نشستگاه . ؛ ~ کسی گُهی بودن کنایه از: در کاری مشکوک دست داشتن . ؛ ~ سوزه کنایه از: حسادت شدید. ؛~ گشاد بودن کنایه از: تن به کار ندادن ، تنبل و بی حال بودن . ؛ ~ نشور کنایه از: نجس ، بی دین و لامذهب .