کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حساب عقود انامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی حساب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی اندازه .
-
حرف حساب
فرهنگ فارسی معین
(حَ فِ حِ)(ص مر.)سخن معقول و منطقی ، سخن صریح و بدو ن مجامله .
-
حساب بردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) (عا.) ترسیدن ، ترس داشتن .
-
حساب برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) قیاس کردن .
-
حساب رس
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که کارش رسیدگی به حساب های یک مؤسسه یا دفترهای حسابداری آن است .
-
حساب سازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمص .) تنظیم کردن صورت حساب های غیرواقعی .
-
حق حساب
فرهنگ فارسی معین
( قُِ حِ) [ ع . ] (اِمر.) باج ، رشوه .
-
خرده حساب
فرهنگ فارسی معین
( ~. حِ) (اِمر.) 1 - بدهکاری یا بستانکاری اندک . 2 - (کن .) کینه یا دشمنی شخصی .
-
خوش حساب
فرهنگ فارسی معین
( ~. حِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) کسی که وام و بدهی خود را در سر وعده پرداخت کند.
-
ذی حساب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِمر.)1 - صاحب حساب . 2 - نمایندة وزارت دارایی در یک مؤسسة دولتی .
-
صورت حساب
فرهنگ فارسی معین
( ~ . حِ) [ ازع . ] (اِمر.) نوشته ای که در آن بهای کالا یا خدمات خریداری شده ثبت شده است .