کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حریف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حریف
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) 1 - هم پیشه ، همکار. 2 - هماورد. 3 - هم پیاله .
-
جستوجو در متن
-
هماور
فرهنگ فارسی معین
(هَ وَ) (ص .) حریف ، رقیب ، هماورد.
-
هماورد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) حریف ، رقیب .
-
هم دندان
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) (اِمر.) هم نبرد، حریف .
-
توپ زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) در بازی قمار، روی دست حریف رفتن بدون این که دست شخص بهتر از دست حریف باشد، بلوف .
-
داو دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) حق تقدم برای حریف قایل شدن .
-
هم کار
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص مر.) 1 - هم شغل . 2 - حریف ، رقیب .
-
قیاقولان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) گرفتن گردن و سر حریف در زیر بغل و زور دادن .
-
مجاهز
فرهنگ فارسی معین
(مُ هِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حریف در قمار، حریف در بازی نرد و شطرنج . 2 - فراهم کنندة وسایل و اسباب کاری . 3 - مستوفی .
-
پا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - حریف در قمار و کارهای دیگر. 2 - عهده ، ذمه .
-
ضربه فنی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فَ نّ) (اِمر.) 1 - حالتی در کشتی ، که ورزشکاری پشت حریف را به زمین بزند. 2 - حالتی در مشت زنی که ورزشکاری حریف را به زمین اندازد و او نتواند در زمان تعیین شده از جا برخیزد.
-
اسپک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ از انگ . ] (اِ.) ضربة محکم و سریع به توپ برای رد کردن توپ به محوطة حریف از روی تور، اسبک ، آبشار.
-
ادعاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ دِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دعوی کردن ، مدعی شدن . 2 - نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کارزار. 3 - آرزو کردن .
-
پنالتی
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ انگ . ] (اِ.) جریمه ای که بر اثر خطای بازیکن به نفع حریف به او تعلق می گیرد و نوع آن در بازی های مختلف فرق دارد.