کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حرير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حریر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.)1 - پرنیان ، ابریشم . 2 - پارچة ابریشمین .
-
جستوجو در متن
-
سیلک
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) حریر، ابریشم .
-
ترغو
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) نوعی از حریر سرخ رنگ .
-
مشتی
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) (اِ.) نوعی پارچة حریر و لطیف و نازک .
-
دبیقی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) پارچه ای است از نوع حریر نازک که در مصر می بافند.
-
پرند
فرهنگ فارسی معین
(پَ رَ) [ په . ] (اِ.) 1 - حریر ساده ، ابریشم بی نقش . 2 - شمشیر، شمشیر جوهردار.
-
پرندین
فرهنگ فارسی معین
(پَ رَ دِ) [ پرند + ین ، پس . نسبت = پرندینه ] (ص نسب .) آن چه از پرند درست کنند، هر چه از حریر سازند، پرندینه .
-
پرنیان
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) 1 - حریر منقش ، دیبای چینی . 2 - پارچة ابریشمی گل دار. 3 - پردة نقاشی .
-
حریره
فرهنگ فارسی معین
(حَ رِ) [ ع . حریرة ] (اِ.) 1 - قطعه حریر. 2 - خوراکی رقیق از آرد برنج ، شکر و مغز بادام ، معمولاً برای کودکان شیرخوار و بیماران .